به یاد شهید عباس مرادی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
هفت روز است که عباس جوان هفت روزاست که این پاک سرشت از خدا بی خبرانش کـشتند چون علمدارحسین رهبر عشق نامراد از ستم فرقه دون هفت روز است مرادی شهید هفت روز است که مادر زار است پدرش نیست که بوسد رویش خواهرش شیون و افغان دارد دوستانش همه در آه و فــغان همه گویند مـرادی زجفا مادرش گوید بر قبـر پـسر رفتی و داغ بـدل گشتم من ای خوش آنروز که بودی به برم گفت محمود...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
هفت روز است که عباس جوان هفت روزاست که این پاک سرشت از خدا بی خبرانش کـشتند چون علمدارحسین رهبر عشق نامراد از ستم فرقه دون هفت روز است مرادی شهید هفت روز است که مادر زار است پدرش نیست که بوسد رویش خواهرش شیون و افغان دارد دوستانش همه در آه و فــغان همه گویند مـرادی زجفا مادرش گوید بر قبـر پـسر رفتی و داغ بـدل گشتم من ای خوش آنروز که بودی به برم گفت محمود...
زندگینامه آزاده روانشاد مزیدی مرادی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
روانشاد مزیدی مرادی سال 1346 در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرستان نیریز روستای هرگان بدنیا آمد. وی تحصیلات ابتدائی خود را از سال اول تا چهارم دبستان در روستای هرگان و سال پنجم را در دبستان فرهنگ اسلامی نیریز به پایان رسانید. به دلیل نداشتن وضع مالی خوب و نبود امکانات در روستای زادگاهش مجبور به ترک تحصیل شده و به همراه خانواده خود در روستای هرگان به کشاورزی و دامداری پرداخت. از این طریق خانواده خود...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
روانشاد مزیدی مرادی سال 1346 در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرستان نیریز روستای هرگان بدنیا آمد. وی تحصیلات ابتدائی خود را از سال اول تا چهارم دبستان در روستای هرگان و سال پنجم را در دبستان فرهنگ اسلامی نیریز به پایان رسانید. به دلیل نداشتن وضع مالی خوب و نبود امکانات در روستای زادگاهش مجبور به ترک تحصیل شده و به همراه خانواده خود در روستای هرگان به کشاورزی و دامداری پرداخت. از این طریق خانواده خود...
زندگینامه جانباز و آزاده چراغعلی مرادی نگهداری
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
چراغعلی مرادی نگهداری فرزند خدامراد، سال 1345 در خانوادهای مذهبی، متدین و کشاورز در یکی از روستاهای بخش آباده طشک بنام کوشکک بدنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان شهاب کوشکک با موفقیت گذراند. پس از پایان دوره ابتدائی بعلت نبودن مدرسه راهنمائی در روستا و مشغله کاری و مشکلات زندگی ترک تحصیل کرده و به کمک پدرش در امر کشاورزی پرداخت. در خرداد ماه سال 1363 برای اولین بار به جبهه اعزام گردید. به مدت سه...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
چراغعلی مرادی نگهداری فرزند خدامراد، سال 1345 در خانوادهای مذهبی، متدین و کشاورز در یکی از روستاهای بخش آباده طشک بنام کوشکک بدنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان شهاب کوشکک با موفقیت گذراند. پس از پایان دوره ابتدائی بعلت نبودن مدرسه راهنمائی در روستا و مشغله کاری و مشکلات زندگی ترک تحصیل کرده و به کمک پدرش در امر کشاورزی پرداخت. در خرداد ماه سال 1363 برای اولین بار به جبهه اعزام گردید. به مدت سه...
شهدا سال 63 -یادداشتهایی از شهید عباس مرادی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد عباس مرادي »
برای مادر: هر چه در کتابهای لغت گشتم کلمهای پیدا نکردم که بتواند مقام و عزت تو را آنطوری که بایدوشاید در برداشته و بزرگی تو را برساند، بیابم؛ ازاینجهت، ترا همان مادر خطاب میکنم؛ زیرا این کلمه؛ جایگاه، منزلت و قدر تو را تا عرش خدای تعالی بالا میبرد و بهخوبی میتواند معرف وجود شخصیت تو باشد. تو آن گوهر یکدانهای هستی که خداوند به افراد بشر میبخشد و زمان دیگری پس میگیرد. آنگاهکه بخشید زمین و...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد عباس مرادي »
برای مادر: هر چه در کتابهای لغت گشتم کلمهای پیدا نکردم که بتواند مقام و عزت تو را آنطوری که بایدوشاید در برداشته و بزرگی تو را برساند، بیابم؛ ازاینجهت، ترا همان مادر خطاب میکنم؛ زیرا این کلمه؛ جایگاه، منزلت و قدر تو را تا عرش خدای تعالی بالا میبرد و بهخوبی میتواند معرف وجود شخصیت تو باشد. تو آن گوهر یکدانهای هستی که خداوند به افراد بشر میبخشد و زمان دیگری پس میگیرد. آنگاهکه بخشید زمین و...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید عباس مرادی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد عباس مرادي »
آنگاهکه حسین (ع) در علقمه دستهای برادر را از زمین برمیداشت و بر صورت و چشم میمالید، از عشق او به عباس حکایت میکرد و با آن کار از آیندگان میخواست تا یاد و نام عباس او را زنده نگهدارند. دهم مردادماه سال ۱۳۴۱، در گرمای سوزان تابستان میان خانوادهای متدین در شهر نیریز، وقتی کودکی چشم به جهان گشود، بیاختیار پدر به یاد عباس بن علی (ع) و لبهای تشنه او، لبهای کودکش را بوسید و او...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد عباس مرادي »
آنگاهکه حسین (ع) در علقمه دستهای برادر را از زمین برمیداشت و بر صورت و چشم میمالید، از عشق او به عباس حکایت میکرد و با آن کار از آیندگان میخواست تا یاد و نام عباس او را زنده نگهدارند. دهم مردادماه سال ۱۳۴۱، در گرمای سوزان تابستان میان خانوادهای متدین در شهر نیریز، وقتی کودکی چشم به جهان گشود، بیاختیار پدر به یاد عباس بن علی (ع) و لبهای تشنه او، لبهای کودکش را بوسید و او...
شهدا سال ۶۵ -زندگینامه شهید حاجی آقا خرمی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
در چهاردهمین روز از آبان سال ۱۳۰۳ در شهرستان نیریز، میان خانوادهای متدین و مذهبی رایحه وجود کودکی زیبا محیط پائیز زده خانه را بهاری و با عطر وجود خود، عطرآگین کرد. نام او را حاجیآقا نهادند. آن دوران مصادف بود با نخستوزیری رضاخان و استعمار انگلستان بر ایران. حاجیآقا بهآرامی بزرگ شد و با گوشت و پوست خود ظلم و بیداد پهلوی را لمس کرد. در ۱۳۴۲/۳/۱۵ با انقلاب اسلامی همدل شد و در سالهای ۱۳۵۶ و...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
در چهاردهمین روز از آبان سال ۱۳۰۳ در شهرستان نیریز، میان خانوادهای متدین و مذهبی رایحه وجود کودکی زیبا محیط پائیز زده خانه را بهاری و با عطر وجود خود، عطرآگین کرد. نام او را حاجیآقا نهادند. آن دوران مصادف بود با نخستوزیری رضاخان و استعمار انگلستان بر ایران. حاجیآقا بهآرامی بزرگ شد و با گوشت و پوست خود ظلم و بیداد پهلوی را لمس کرد. در ۱۳۴۲/۳/۱۵ با انقلاب اسلامی همدل شد و در سالهای ۱۳۵۶ و...
به یاد شهیدان علی اصغر تمنادار و محمد جواد همتائی و حسین مهربان و علی اکبر احمدزاده و ذبیح الله حقیقی و علی مروی و عباس مرادی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
لالههای آتشین جانفدا در راه دین ذکرشان با ما چنین ما به فرمان امام جان شیرین داده ایم (2) میرسد از لاله ها عاشقان با صفا این پیام دلربا بهر قرآن و نظام ما به فرمان امام جان شیرین دادهایم جان شیرین دادهایم(2) لاله های آتشین پاک و ناب و بی قرین در صداقت برترین با وفا در راه دین بر زبانشان این کلام ما به فرمان امام جان شیرین دادهایم (2) این عزیزان جهان نرّه شیران جوان اکبران این زمان سرفراز از امتحان در نثار این...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
لالههای آتشین جانفدا در راه دین ذکرشان با ما چنین ما به فرمان امام جان شیرین داده ایم (2) میرسد از لاله ها عاشقان با صفا این پیام دلربا بهر قرآن و نظام ما به فرمان امام جان شیرین دادهایم جان شیرین دادهایم(2) لاله های آتشین پاک و ناب و بی قرین در صداقت برترین با وفا در راه دین بر زبانشان این کلام ما به فرمان امام جان شیرین دادهایم (2) این عزیزان جهان نرّه شیران جوان اکبران این زمان سرفراز از امتحان در نثار این...
زندگینامه جانباز منصور حاجی زاده
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
منصور حاجیزاده فرزند هدایت الله، در بیستم مرداد ماه سال 1340 در شهرستان نیریز و در خانوادهای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط آرام خانواده سپری و سپس برای آموختن علم و دانش وارد دبستان فرهنگ اسلامی شد. دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مصطفی خمینی به پایان رساند. سپس دوره متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی این شهرستان با موفقیت طی نمود. همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
منصور حاجیزاده فرزند هدایت الله، در بیستم مرداد ماه سال 1340 در شهرستان نیریز و در خانوادهای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در محیط آرام خانواده سپری و سپس برای آموختن علم و دانش وارد دبستان فرهنگ اسلامی شد. دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مصطفی خمینی به پایان رساند. سپس دوره متوسطه را در دبیرستان شهید بهشتی این شهرستان با موفقیت طی نمود. همزمان با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران...
آی صدام سلام علیکم
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در پادگان جلدیان پیرانشهر، پیرمردی بود بنام حاجی صلواتی. وی یک ماشین بلندگوداری داشت و هی می چرخید و معمولا" به بچه ها روحیه میداد. اذان می گفت. بچهها را به نماز جماعت دعوت میکرد. به صدام بد و بیراه میگفت و بین صحبتهایش صدام صدام می زد و بعد جملهای نفرین آمیز میگفت. یکبار یکی از بچهها زرنگی کرد و رفت کنار دستش تا او صدا زد آی صدام، وی گفت حاجی سلام علیکم، حاجی بعد از...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در پادگان جلدیان پیرانشهر، پیرمردی بود بنام حاجی صلواتی. وی یک ماشین بلندگوداری داشت و هی می چرخید و معمولا" به بچه ها روحیه میداد. اذان می گفت. بچهها را به نماز جماعت دعوت میکرد. به صدام بد و بیراه میگفت و بین صحبتهایش صدام صدام می زد و بعد جملهای نفرین آمیز میگفت. یکبار یکی از بچهها زرنگی کرد و رفت کنار دستش تا او صدا زد آی صدام، وی گفت حاجی سلام علیکم، حاجی بعد از...
مرحله اول عملیات کربلای پنج
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات کربلاي پنج »
آری! بچهها باشور و نشاط و با سرعت هر چه تمامتر خود را به منطقه عملیاتی شلمچه رساندند و وارد مرحله اول عملیات در شامگاه 19/10/1365 شدند. بخوانید شرح این مرحله از عملیات را از زبان آقای اصغر ماهوتی که فرماندهی گردان را عهده دار بوده است: تا رسیدن به خط دشمن، یک منطقه آبگرفته جلوی ما قرار داشت. ما باید حدود 6 کیلومتر را روی آب با قایق میرفتیم تا به دژ شلمچه یعنی خط اول دشمن میرسیدیم....
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات کربلاي پنج »
آری! بچهها باشور و نشاط و با سرعت هر چه تمامتر خود را به منطقه عملیاتی شلمچه رساندند و وارد مرحله اول عملیات در شامگاه 19/10/1365 شدند. بخوانید شرح این مرحله از عملیات را از زبان آقای اصغر ماهوتی که فرماندهی گردان را عهده دار بوده است: تا رسیدن به خط دشمن، یک منطقه آبگرفته جلوی ما قرار داشت. ما باید حدود 6 کیلومتر را روی آب با قایق میرفتیم تا به دژ شلمچه یعنی خط اول دشمن میرسیدیم....